به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت سی و یکم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاء؛
در جلسات قبل بخشهایی از خطبه مبارک حضرت زهرا سلاماللهعلیها را تلاوت کردیم و به این عبارت رسیدیم که حضرت میفرمایند: «وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاء؛ خدای متعال حکم قصاص را برای جلوگیری از خونریزی تشریع فرمود.» برای توضیح این مطلب به مسألهای از مسائل فلسفه حقوق اشاره میکنم.
یکی از مباحثی که در مکاتب حقوقی مختلف دنیا مطرح میشود این است که اصولاً فلسفه جعل قوانین جزایی چیست؟ از آنجا که ممکن است بعضی از شنوندگان با این مباحث آشنا نباشند مقدمهای را عرض میکنم.
مسلماً ما برای حفظ مصالح زندگی اجتماعی به قانون نیازمندیم. نبود ضابطه در رفتار انسانها موجب اختلال در زندگی آنها میشود. اصل این مسأله یا بدیهی یا قریب به بدیهی است و کمتر کسی است که در این جهت شک داشته باشد. اما صرفاً با وضع قانون مشکل حل نمیشود؛ چراکه قوانین خود به خود ضمانت اجرا ندارند. از این رو باز برای تأمین مصلحت این قوانین، قانونگذار قوانین دیگری که ناظر به آن قوانین است وضع میکند و میگوید: «اگر کسی از آن قوانین تخلف کرد باید مجازات شود.» اگر این قوانین دوم هم مثل قوانین اول فقط روی کاغذ نوشته شده باشد مجدداً همان اشکال اول متوجه اینها هم میشود. لذا باید این دسته از قوانین یک ضامن اجرایی قوی داشته باشند تا جریمه را به زور به متخلف تحمیل کند.
خصوصیت قوانین دسته اول این است که با زور اجرا نمیشوند. آنها میگویند: فلان نوع معامله باطل است؛ رشوه گرفتن ممنوع است؛ گرانفروشی ممنوع است و …. اما دسته دوم میگویند: اگر کسی از قوانین تخلف کند مجازات میشود. این مجازات باید اجباری باشند و باید به کمک قوه قهریه اعمال شوند. اساساً یکی از دلایل ضرورت حکومت همین نکته است. اگر آن قوانین هیچگونه ضمانت اجرایی نداشته باشند مثل دستورات اخلاقی، موعظهای بیش نخواهند بود. حکومت باید قدرتی داشته باشد که بتواند قوانین کیفری را اجرا کند. به این ترتیب ضرورت وجود قوانین کیفری ثابت میشود.
برخی دیدگاهها در فلسفه حقوق جزا
۱. انتقام
اما حکمت وضع قوانین جزایی یا کیفری چیست؟ آیا این قوانین، قوانین ثابتیاند؟ این قوانین تا چه اندازه باید سختگیرانه و تا چه اندازه باید انعطافپذیر باشند؟ اینها مسائلی است که به فلسفه حقوق جزا مربوط میشوند.
یکی از نظریات در باب فلسفه حقوق جزا این است که فلسفه قوانین جزایی انتقام گرفتن از متخلف است؛ یعنی وقتی جامعهای قوانینی را پذیرفت تخلف از آن قوانین در واقع دهنکجی به جامعه، واضعین آن قانون، متصدیان امر و مصالح امت است و این باعث خشم سایر مردم میشود. بنابراین کسانی که این قانون به نفع آنهاست در صدد انتقام از متخلفان برمیآیند. پس فلسفه حقوق جزا انتقام از متخلف است.
۲. فقط بازدارندگی
نظریه دیگر این است که فلسفه حقوق جزا عمدتاً بازدارندگی است؛ یعنی وقتی کسی تخلف میکند او را مجازات میکنند تا دیگران پند بگیرند و از شیوع فساد جلوگیری شود. پس اصل قانون جزا برای جلوگیری از شیوع تخلف است. مثلاً وقتی اسلام میگوید: دست دزد را ببرید برای این است که وقتی افراد جامعه، دستِ بریده او را ببینند دیگر رغبت به دزدی پیدا نکنند.
این مبانی و مبانی دیگری که مطرح شده به دنبال خود لوازمی دارد که امروزه در دانشگاهها حتی در همین دانشکدههای حقوق کشور جمهوری اسلامی انقلابی ما هم مطرح میشود و کسانی بر اساس آنها نسبت به احکام اسلام بیتوجهی و گاهی حتی اظهار مخالفت میکنند.
به عنوان نمونه یکی از کسانی که اگر اسم ببرم شاید اکثر شما او را بشناسید و تعجب کنید که چنین حرفهایی میزند، مقالهای نوشته است و در آن تصریح میکند که: «اصل در قوانین جزا بازدارندگی است. بنابراین در هر زمانی باید ببینیم با چه روشی بهتر میتوان جلوی گناه را گرفت. در زمان پیغمبر (ص) بهترین راه برای پیشگیری از دزدی، بریدن دست دزد بود. اما امروز شرایط جامعه ما تغییر کرده است و ممکن است از راه دیگری بتوان جلوی دزدی را گرفت؛ یعنی میتوان فلسفه این قانون را از راهی دیگر تأمین کرد. ما باید به فکر راههایی باشیم که با فرهنگ و شرایط اجتماعی ما مناسبتر باشد!» این را عرض کردم که بدانید این مسأله خیلی جدی است و از اوایل انقلاب گروههایی از جمله گروهک منافقین رسماً و صریحاً چنین نظراتی را ابراز میکردند.
مبانی فلسفی حقوق جزا از دیدگاه اسلام
الف) مبانی الهیاتی
سوال این است که واقعاً فلسفه حقوق جزا از نظر اسلام چیست؟ آنچه در مکاتب فلسفی دنیا مطرح میشود همه ناظر به زندگی انسان در این دنیا و آثار و لوازم آن هستند. در هیچیک از مکاتب فلسفه حقوق که امروز در دنیا مطرح است نه صحبتی از خدا به چشم میخورد و نه صحبتی از آخرت. در این مکاتب، اصل، امنیت و رفاه در زندگی دنیاست و چیز دیگری مطرح نیست.
ما بر اساس اسلام فلسفه حقوق خاصی داریم و مجبور نیستیم که مبانی یکی از مکاتب حقوقی دنیا را بپذیریم. این مسائل یک مبانی الهیاتی دارد و یک مبانی انسانشناختی. اساسیترین اصل در اسلام اعتقاد به خدای یگانه و ضرورت اطاعت از اوامر اوست. محل اثبات این اصل کلام و فلسفه است؛ ولی در مبانی حقوق اسلامی این اصل به عنوان یک اصل موضوع پذیرفته شده است و همه اصول به نحوی با آن ارتباط پیدا میکنند.
ب) مبانی انسانشناختی
همچنین مادامی که ما انسان را تعریف نکنیم و کمال و نقص و سعادت و شقاوتش را نشناسیم نمیتوانیم درباره وظایف و اختیارات و حقوق او بحث کنیم. در مبانی انسانشناختی ما معتقدیم که انسان فقط موجودی نیست که از مادر متولد میشود و بعد هم در قبر دفن میشود.
در حقیقت عمر انسان بینهایت است. زندگی دنیا بخش کوتاهی از زندگی انسان و بخش جنینی دوم اوست. وقتی نطفه انسان منعقد میشود نُه ماه در شکم مادر است و در آنجا هیچ اختیاری از خود ندارد. بعد حدود نود سال اندکی کمتر یا بیشتر، دوره جنینی دیگری را میگذراند؛ اما در این دوران باید خودش خودش را بسازد. بعد از این دوران، تازه زندگی حقیقی او شروع میشود که قرآن درباره آن میفرماید: یَقُولُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی؛
و نیز میفرماید: وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ. از این منظر زندگی دنیا مقدمهای برای زندگی ابدی انسان است. این نگرش نسبت به انسان در حقوق، در اخلاق، در ارزشها و … اثر میگذارد، همانطور که اگر کسی معتقد باشد حیات انسان بیش از همین زندگی دنیایی نیست (مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ) این نگرش او در حقوق، اخلاق، ارزشها و… اثر میگذارد.
بر اساس دیدگاه اسلام، خدای متعال انسانها را آفریده تا به کمال برسند. اما این کمال از مسیر اختیار حاصل میشود. به ناچار باید دو راه وجود داشته باشد؛ یکی راه کمال و دیگری راه سقوط. خدا انسان را در این عالم آفریده است تا بر سر دوراهیها قرار گیرد و خودش راهش را انتخاب کند.
خاصیت این عالم این است که دائماً انسان سر دوراهیها و چندراهیها قرار میگیرد و باید یا راه حلال را انتخاب کند یا راه حرام را. قرآن میفرماید: اصلاً فلسفه وجود زندگی انسان در عالم دنیا همین است؛ خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.
حال خداوند متعال چگونه باید زمینه تکامل انسانها را فراهم کند؟ برای این منظور باید آنها را هدایت کند و به آنها بگوید چه کاری خوب است و چه کاری بد. اگر هدایت الهی نباشد شاید اکثریت قریب به اتفاق و شاید هم همه انسانها گمراه شوند. از جمله هدایتهای الهی همین قوانین تشریعی است که مبین این است که چه کاری جایز، چه کاری واجب و چه کاری ممنوع است.
اصل جهانبینی ما این است که اگر کسی از این قوانین تخلف کرد جزای آن را در عالم دیگر میبیند. دنیا دار امتحان است و جزا و پاداش در عالم دیگر داده خواهد شد. ولی خدای متعال از روی رحمت واسعه خود سنت دیگری را هم قرار داده است.
بعضی از گناهان اینگونهاند که اگر گناهکار در دنیا بخشی از عقوبتش را ببیند این عقوبت دنیوی برای او و احیاناً برای دیگران رحمت خواهد بود. قرآن میفرماید: «وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ؛ هر مصیبتی به شما میرسد بخاطر اعمالی است که انجام دادهاید، و خدا بسیاری را عفو میکند.»
اما چرا خدا این سختیها را در دنیا به وجود میآورد؟ میفرماید: «لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ ما بعضی از آثار گناهانشان را در همین دنیا به آنها میچشانیم تا شاید هم خودشان و هم دیگران تنبه پیدا کنند و از آن گناهان دست بردارند.»
پس فلسفه اینکه خدا عقوبت برخی از گناهان را در این عالم میدهد، نه انتقامگیری از دیگران است و نه صرفاً برای بازدارندگی است که در نتیجه به هر کیفیتی حاصل شود مطلوب باشد؛ بلکه در درجه اول عقوبت آن عمل است تا مقداری از عقوبت آخرت کم شود و ثانیاً برای این است که وسیله تنبه گناهکار و دیگران شود تا ببینند کار بد چهقدر ضرر دارد. این عقوبت موجب میشود که هم خودشان و هم دیگران مرتکب آن گناه نشوند.
فلسفه حقوق جزا از دیدگاه اسلام
از اینجا فلسفه حقوق جزا در اسلام بر اساس این مبانی به دست میآید و آن این است که مجازات کردن متخلفان برای این است که در ضمن اینکه از عقوبت آخرتشان کاسته شود، هم خودشان هم دیگران آثار بد آن را ببینند و دیگر مرتکب آن تخلف نشوند (نَکَالاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ).
خدا از باب رحمت واسعهاش مقداری از نتیجه اعمال را در این عالم نشان میدهد تا انسانها با دیدن آثار اعمال بد تنبه پیدا کنند و با دیدن آثار اعمال خوب تشویق به انجام آنها شوند (وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ).
بر اساس این بینش الهی، فلسفه حقوق جزا معلوم میشود. کسانی که غربزدهاند و نمیتوانند در مقابل آنها مقاومت کنند مبانی دیگری را مطرح میکنند و میگویند: «فلسفه این قوانین صرفاً بازدارندگی است؛ پس بازدارندگی از هر راهی حاصل شود خوب است و لزومی ندارد حتماً از راه قوانین جزایی اسلام باشد!»
اما ما معتقدیم که فلسفه حقوق جزا از دیدگاه اسلام را باید با توجه به این مبانی هستیشناسانه و انسانشناسانه تبیین کرد نه صرفاً از مبانی غربی تقلید کنیم که مبانیای ماتریالیستی و فردگرایانه یا لذتگرایانه است.
تفاوت حدود و تعزیرات با دیات و قصاص
توجه به مقدمه دیگری هم ضروری است که به آن اشاره کوتاهی میکنم. تخلفات به دو بخش کلی قابل تقسیم است؛ یک بخش تخلفاتی است که به حقوق انسانهای دیگر مربوط میشود و یک بخش تخلفاتی است که با حق خداوند متعال ارتباط پیدا میکند؛ یعنی انسان با ارتکاب این تخلف از حوزه بندگی خدا خارج شده و گویا اعلان جنگ با خدا کرده است. به تعبیر دیگر این تخلفات یا حقالناس است یا حقالله.
برای تخلفاتی که مربوط به حقالله است احکامی ثانوی وضع شده است که به آن حدود و تعزیرات میگویند. مقصود از ثانوی در اینجا یعنی احکامی که ناظر به احکام دیگر است و این اصطلاح خاصی است، و به احکامی که برای تخلفات مربوط به حقالناس وضع شده است قصاص و دیات میگویند.
این دو باب خیلی شبیه به هماند؛ اما با هم فرق دارند. در قصاص اگر صاحب حق از حق خود بگذرد دیگر حکم اجرا نمیشود. اما تخلف از حقالله مثل شرب خمر و زنا احکام جزاییاش حق کسی نیست که ببخشد.
اگر کسی مورد تجاوز هم قرار گرفته باشد و بگوید: من بخشیدم، دادستان نمیتواند متخلف را ببخشد. او باید حکم خدا را اجرا کند. حقالله مصالح عام جامعه اسلامی است که مدعی خصوصی ندارد. در اینجا خداست که حکم میکند و حکمش هم قطعی است. فرمایش حضرت زهراسلاماللهعلیها ناظر به تخلفاتی است که به حقوق مردم مربوط میشود و ناظر به همه احکام جزا نیست.
حضرت میفرمایند: «وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاء؛ خداوند قصاص را برای جلوگیری از خونریزی قرار داده است.» همه ما یقین داریم که اگر قاتل در دادگاه محکوم به اعدام شود و ولیّ دم تقاضای اعدام کند و این حکم در حضور مردم اجرا شود جلوی درصد زیادی از قتلها گرفته میشود.
وقتی در یک نهاد، مجرمی مجازات میشود تا مدتها آن نهاد یا آن دستگاه بیمه میشود. در محیط بزرگ جامعه کشتن یک انسان بیگناه از نظر قرآن مثل کشتن همه انسانهاست؛ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا. درد چنین گناه عظیمی با حبس کردن و پذیرایی در زندان دوا نمیشود.
قصاص حافظ حیات انسان
برخی چنین سفسطه میکنند که «مجازات اعدام با کرامت انسان و حق حیات او منافات دارد!» این سخنان پوچ است و همه میدانند که برای حفظ امنیت جامعه، کسی که مرتکب قتل نفس شده باید قصاص شود و به این وسیله است که جان دیگران محفوظ میماند. قرآن میفرماید: وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ؛ ۹ اگر عقل داشته باشید میفهمید که قانون قصاص جان شما را حفظ میکند.
اگر شما برای حیات انسان ارزش قائلید راه حفظ حیات انسان قصاص است. اگر قاتل را نکشید فردا صدها نفر کشته میشوند و هزاران جنایت رخ میدهد.
مادامی انسان کرامت دارد که حق را رعایت کند. انسانی که با خدا اعلان جنگ کند به اندازه حیوان هم ارزش ندارد. قرآن میفرماید: إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّة؛
اینها پستترین مخلوقاتاند. اینها چه کرامتی دارند؟ کسی که با خدا اعلان جنگ میکند با مصالح همه انسانها دشمنی میکند. چنین کسی چه کرامتی دارد؟ بنابراین اگر کسی برای حیات انسان ارزش قائل باشد باید از اجرای قانون قصاص حمایت کند. از این روست که حضرت زهراسلاماللهعلیها میفرمایند: و جعل القصاص حقنا للدماء.
نظر شما